نویسندہ: گل خان نصیر
مترجم: ملک بلوچ
حملہ میرچاکر و گوھرام بہ کَچی
میرچاکر و میرگوھرام تابستان را در کلات گذراندند ـ در پاییز آمادگی ھای جنگی را برای حملہ بہ کچی شروع کردند ـ میرمندو پدرزن میرچاکر در کلات ماند ـ میرچاکر و میرشیھک بہ ھمراھی قبایلشان از راہ بولان و میرگوھرام و میررامین خان با قبیلہ لاشار از راہ مولہ از دو طرف بہ کچی حملہ نمودند ـ قبایل رند و لاشار سالھای زیادی بہ سرکردگی میرچاکر و میرگوھرام با جام نندہ در میدانھای کچی جنگ نمودند ـ در پایان با شکست کامل جام نندہ، قبایل رند مناطق نرمک، باردی، کتہ، دادر، باگ، سَنی، شوران و قسمت ھایی از شمال کچی را فتح نمودند ـ قبیلہ لاشار مناطق کوترو، گاجان، گنداوہ، جھل و قسمت ھای جنوبی کچی را بہ تصرف در آوردند و ھر قبیلہ در مناطق متصرفی خود سکونت اختیار کرد ـ
میرشیھک پدر میرچاکر در سبی درگذشت ـ او را در کنار مقبرہ اللہ دین افغان کہ در نزدیک ایستگاہ قطار ذنبولی قرار دارد، بخاک سپردند ـ
با فتح کچی میرچاکر و میرگوھرام دیگر بہ کلات باز نگشتند ـ در کلات میرمندو رند بہ نمایندگی آنھا حکومت مینمود ـ طایفہ او مشھور بہ مندوانی ھم اکنون در کلات بسر میبرند ـ
میربجار
میربجار فرزند میرعمر میروادی بود ـ زمانی کہ میرعمر در جنگ با میرچاکر و میرگوھرام در کلات کشتہ شد، میر بجار کودک بود ـ مادر او با ھمراہ بردن فرزند بہ سوی مستنگ فرار نمود ـ در مستنگ طایفہ خواجہ خیل بہ آنھا پناہ دادہ و آنھا را نزد خود نگاہ داشتند ـ
وقتی کہ میربجار بہ سن جوانی و بہ ھوش و دراکت رسید، شعلہ انتقام گرفتن از دشمن در قلبش شعلہ کشید ـ ھر چند کہ مادر او را منع نمود ولی میربجار نصایح مادر را نادیدہ میگرفت ـ در آن زمان دامداران طایفہ براھویی بہ شکل پراکندہ در مناطق کوھستانی زندگی مینمودند ـ زمینداران براھویی از ترس میرمندو نمیتوانستند چیزی بگویند ـ سرادر آنھا بہ قتل رسیدہ بود ـ برای آنھا چارہ ای دیگر بجز از اطاعت از میرمندو بنظر نمی آمد ـ در چنین حالتی میربجار از طایفہ خواجہ خیل در مستنگ تقاضای کمک نمود کہ مورد موافقت قرار نگرفت ـ کمک بہ نوجوانی برای بخت آزمایی خود بر علیہ میرمندو حاکم کلات فکر خردمندانہ ای نبود ـ خواجہ خیل ھا بہ آیندہ خود میاندیشیدند و فکر میکردند، در صورت کشتہ شدن میربجار در جنگ و شکست او سرنوشت آنھا چگونہ خواھد شد ـ آنھا بھتر دیدند کہ میربجار را بحال خود رھا سازند ـ
میربجار کہ در درون او شعلہ ھای انتقام شعلہ میکشید و برای گرفتن انتقام خون پدر آرام و قرار نداشت، بلوچی شجاع بود و یاس را در خود راہ نمیداد ـ شبی دور از چشم مادر مخفیانہ با تغییر لباس بہ سوی کلات حرکت کرد ـ در منگوچر با تعدادی از ملاکین کہ بر حسب اتفاق از طایفہ میرواد